Original Post in Responsible Statecraft
دکتر عسل راد
من در ایالات متحده با والدین ایرانی متولد و بزرگ شدهام و همانند فرزندان بسیاری از خانوادههای مهاجر، با نوعی حس بیگانگی از همنوعان آمریکاییام رشد کردهام. علی رغم آنکه در یک منطقهای که بیشترین تعداد جمعیت ایرانیان در جنوب کالیفرنیا را در خود جای داده بزرگ شدم، به نظر میرسید که هویت من به واسطه تصویری اهریمنی که از ایران در رسانهها و محافل سیاسی آمریکا ارائه میشد با خودش در نوعی تقابل بود. اما به جای آنکه سعی کنم هویتم را مخفی کنم، مصمم شدم که از شعارهای سیاسی سطحی عبور کنم و شناخت بهتری از ایران کسب کنم، نهایتاً با این هدف که بتوانم بین کشور موروثیام و کشوری که خانه خود میدانم، پیوندی برقرار کنم.
برای این منظور، در مقطع تحصیلات تکمیلی رشته تاریخ و فرهنگ ایران را انتخاب کردم که این امکان را برای من فراهم کرد تا به ایران سفر کنم و به تحقیقات میدانی بپردازم. این تجربهای آگاهیبخش بود؛ متوجه شدم که اشتراکات ما بیش از تفاوتهای ماست و اگر خصومتی بین دو کشور وجود دارد، محصول دولتهای آنهاست، نه مردمشان.
در هفتههای اخیر، موضوع ایران بار دیگر توجه اخبار و رسانهها را به خود جلب کرده است. از ترور قاسم سلیمانی گرفته تا واکنش ایران و از دست رفتن جان ۱۷۶ نفر در ساقط شدن یک هواپیمای مسافربری. از بیم یک جنگ احتمالی، نفس دنیا در سینه حبس شده بود. در حالی که آمریکاییهای ایرانیتبار برای بازجوییهای بیمورد درباره باورهای سیاسیشان در مرزها تحت بازداشت قرار میگرفتند – همزمان با تشدید فضای بیگانههراسی و خصمانه – ما با انبوهی از تصاویر و روایتهای جامعه ایرانیآمریکائی مواجه شدیم و این سوال مرتب پرسیده میشد که “شما در مورد وضعیت فعلی چه احساسی دارید؟”
هیچ فرد یا سازمانی به تنهایی نمیتواند نماینده نظرات کل یک جامعه باشد. آمریکائیان ایرانیتبار یکپارچه نیستند. آنها یک جامعه متنوع با پیشینههای مختلف اقتصادی-اجتماعی، مذهبی و سیاسی هستند. اما میشود از تحقیقات میدانی که درباره آنها انجام شده این برداشت کلی را کرد که اکثریت آنها از وقوع جنگ با ایران، سیاست خارجی پرزیدنت ترامپ نسبت به ایران و یا از ممنوعیتهای ویزایی اعمال شده حمایت نمیکنند. این نباید تعجب برانگیز باشد چون در حقیقت با نظر اکثر آمریکاییها همخوانی دارد.
علی رغم فراگیری احساسات ضدجنگ در بین این مهاجران، صداهای نسبتاً بلندی وجود دارد که تلاش کردهاند این جامعه را به نفع خود مصادره کنند و از جانب کل ایرانیتباران حرف بزنند؛ هر شخصی که با نظر سیاسی آنها مخالف است را با انگ وابستگی به جمهوری اسلامی تخریب میکنند. از نمایندگان منتخب جامعه ایرانیتبار گرفته تا گروههای مدافع مدنی، از دانشگاهیان تا فعالان حقوقبشر و البته روزنامهنگاران، همه در معرض اتهامات زهرآگین این افراد قرار گرفتهاند. هرچند در پیش گرفتن این روش در عصر ترامپ تعجبآور نیست، اما در زمانی که دموکراسی ما در معرض تهدیدات فزاینده است، این شانتاژها حتی نگران کنندهتر از پیش شدهاند. داشتن رئیسجمهوری که تهدید به بمباران ۵۲ نقطه فرهنگی ایران میکند، دیگرانی که خواستار اخراج شهروندان آمریکایی ایرانیتبار با باورهای سیاسی مخالف میشوند و خواستار سرکوب گروههای آمریکایی مدافع حقوق مدنی میشوند، جملگی عمیقاً تکاندهنده هستند. هنگامی که آزادیهای مدنی ایرانیتباران بواسطه اقدامات تبعیضآمیز ماموران مرزبانی و بسته شدن حسابهای بانکی آنها تهدید میشود، میتوان فرض کرد که صرف نظر از اختلافنظرها درباره بهترین سیاستی که باید درباره ایران اتخاذ شود، سایر هموطنان ایرانیتبار نیز بر لزوم اصل حاکمیت قانون و علیه اخراج بیدلیل و اغلب تحقیرآمیز دانشجویان ایرانی از مبادی مرزی بایستند.
این یک نکته طنزآمیز است که همان افراد مدعی مبارزه برای آزادی و دموکراسی در ایران به این شکل در حال از بین بردن مبانی دموکراسی در ایالات متحده هستند. در یک نظام سیاسی دموکراتیک، به افراد و سازمانها این امکان داده میشود که دیدگاههایشان را به اشتراک بگذارند و با تحلیل و ذکر منابع از مواضعشان دفاع کنند. آنگاه عموم مردم آزادند تا خود به جمعبندی برسند و بر اساس آن رأی بدهند، و آنگونه که صلاح میدانند مصوبات را تائید یا رد کنند. البته این یک قرائت بسیار بدیهی است، اما به اصل موضوع مورد بحث ارتباط دارد. ما این حق را داریم که دیدگاههای مخالف داشته باشیم و بدون واهمه از صدمات جسمی، حبس، اخراج و یا افتراء نظراتمان را بیان کنیم. این ابتداییترین عنصر یک دموکراسی است.
اما برای درک این سردرگمی و شکاف، باید تفاوتهای این گروهها را بررسی کنیم. جامعه ایرانی-آمریکایی آنگونه که تصور میشود دچار تفرقه نیست. مسئله این است که ما دو بحث متفاوت داریم. در اینجا یک تفاوت مهم وجود دارد بین یک عضو جامعه مهاجر که میتواند هر فردی از پیشینه ایرانی باشد و یک عضو از گروههای مخالف حکومت ایران که به گفته خودشان در پی براندازی هستند و حتی جانشین آن حکومت را هم در خارج از ایران انتخاب کردهاند. با اینکه جامعه مهاجر به خاطر دوستان و بستگانی که در ایران دارند تحولات مربوط به ایران را با اهمیت بسیار دنبال میکنند، اما توجه و تمرکز ما بر سیاستهای کشور خودمان، یعنی ایالات متحده است. ولی برای گروههای مخالف، لنزی که از طریق آن حوادث را میبینند و در مورد آنها بحث میکنند، ایران است، نه ایالات متحده. در نتیجه، در حالی که ما با یکدیگر فریاد مبادله میکنیم، یک حقیقت ساده مغفول مانده: بحث دو طرف ماهیتاً از یک جنس نیست.
کودکی من به شنیدن بحثهایی درباره ایران گذشت و اینکه چگونه میشود از میراث بیش از یک قرن تلاشهای آزادیخواهانه مردم ایران حمایت کرد. در حالی که برخی هنوز از دوران گذشته، سلطنتی که در انقلاب سال ۱۹۷۹ ساقط شد دل نکندهاند، اکثریت آمریکاییهای ایرانیتبار خواهان ایرانی دموکراتیک و سکولار هستند که به دست خود مردم در داخل ایران ایجاد شود. بعلاوه خواستار این هستیم که با ما مثل یک شهروند برابر در ایالات متحده برخورد شود. این خواسته با اقدامات دولت کنونی آمریکا، از قبیل توقف صدور روادید برای شماری از کشورهای با اکثریت مسلمان و تحمیل تحریمهایی که به آمریکاییها نیز آسیب میزند همخوانی ندارد.
زمان آن فرا رسیده بپذیریم که پیشینه ایرانی ما، هویتی در تضاد با آمریکایی بودن ما نیست؛ بلکه این تنوع فرهنگی است که هویت آمریکایی ما را شکل میدهد. به عنوان شهروندان آمریکا، ما انتظار داریم که در برابر قانون، از جایگاهی برابر با همه شهروندان دیگر در آمریکا برخوردار باشیم و دولتمان را در برابر خواست مردم پاسخگو بدانیم. برای برخی از مهاجران ایرانی، بویژه افرادی که اجباراً تبعید شدهاند یا از ایران گریختهاند، آمریکا یک ایستگاه موقت محسوب میشود، جایی برای توقف تا زمانی که جمهوری اسلامی ساقط شود. این درحالی است که برای اکثر آمریکاییهای ایرانیتبار، بویژه نسلی که بعد از انقلاب متولد شدهاند، آمریکا خانه ماست. ما برای ایران آزادی و دموکراسی میخواهیم، نه به خاطر خاصپنداری ایرانی، بلکه چون اینها ارزشهایی هستند که ما اینجا در آمریکا به آنها قائلیم و اعتقاد داریم همه مردم در جهان باید از این حقوق بهرهمند شوند.
علی رغم تنوع، جامعه مهاجر ایرانیتبار آنگونه که تصور میشود دچار تفرقه نیست، چون آمریکا آنگونه که تصور میشود دچار چنددستگی نیست. بارها و بارها اکثریت آمریکائیان خواستار راهحلهای دیپلماتیک و پایان جنگهای بیپایان شدهاند و برای تحقق برابری و آزادیهایی که ما قرنها پاس داشتهایم، به نحوی خستگیناپذیر تلاش کردهاند. به خاطر داشته باشیم که علی رغم شعارهای تفرقهانگیز عصر ترامپ، او در شمارش آرای مستقیم مردم در انتخابات ۲۰۱۶، سه میلیون رأی کمتر از رقیب خود کسب کرد. شاید منصفانه باشد که بگوییم صداهای اخلالگر دقیقاً به دلیل اینکه از ضعف خودشان آگاهی دارند بلند و پرخاشگر هستند. اما قدرت صدای جمعی ما تنها به کثرت ما بر نمیگردد، بلکه بر این باور استوار است که این کلمات هنوز انقلابی هستند: “همه انسانها برابر خلق شدهاند، و پروردگارشان حقوق غیر قابل سلبی به آنها تفویض کرده، از جمله حق حیات، آزادی و تلاش برای سعادتمندی.”
Back to top