fbpx
X
October 31, 2024

ویدا ربانی ، روایت روزنامه نگاری در بندهای زندان اوین

آن چنان شیفته روزنامه نگاری بود که  پیش از ورود به مقطع پیش دانشگاهی به اداره آموزش و پرورش رفت و تغییر رشته داد تا آخرین سال دبیرستان (پیش دانشگاهی) را در رشته علوم انسانی درس بخواند و  بتواند در آزمون سراسری همین رشته شرکت کند و از راه تحصیل روزنامه نگاری  در دانشگاه به سمت رویاهایش برود.

 سرانجام در مهرماه سال ۱۳۸۸  پس از قبولی در آزمون سراسری به عنوان دانشجوی این رشته در دانشگاه علامه طباطبایی تهران ثبت نام کرد.

 بیست و هفتم آبان ماه سال ۱۳۶۳  «ویدا ربانی» در «برازجان» متولد شد. برازجان شهری است با قدمت  تاریخی که بر سر راه بازرگانی بوشهر و شیراز واقع است. پدرش کارمند اداره مخابرات بود و مادرش هم به تربیت بچه ها و امورات منزل مشغول بود. او تک دختر خانه بود و در فاصله تولد دو برادر به دنیا آمده بود. 

دبستان و دبیرستان را در همان شهرستان کوچک به پایان برد و در طول  این دوازده سال تحصیل همیشه مهمترین سفارش دلسوزانه خانواده درس خواندن و پیشرفت تحصیلی بود. 

دبستان را تمام کرد، موفق شد در آزمون مدرسه راهنمایی نمونه دولتی پذیرفته شود و به دلیل نزدیکی مدرسه جدید به منزل پدربزرگش، اغلب ساکن خانه آنها بود. او در این دوران ابتدا کمی به نقاشی پرداخت و در مسابقات دانش آموزی شهرستان و استان رتبه آورد. کمی بعد به موسیقی علاقمند شد و ویلون در دست گرفت. خیلی زود فضای آموزش موسیقی در آن شهر کوچک برایش تنگ شد و سیزده ساله بود که برای آموختن ساز به شیراز می رفت و برمی گشت.   

وقتی برای شرکت در آزمون علوم انسانی تغییر رشته داد با مخالفت شدید خانواده اش مواجه شد و دست آخر مادرش وقتی رضایت داد که حتما در رشته حقوق درس بخواند اما دخترکه در سال های آخر دبیرستان بحث های سیاسی و انتقادات موجود در فضای رسانه ای کشور را با حرارت دنبال می کرد، تمام قد شیفته روزنامه نگاری شده بود. 

تحصیل در رشته روزنامه نگاری دروازه حضور و اقامت در پایتخت را هم برایش گشود.

سال ۸۸  که او به تهران آمد و در خوابگاه دانشگاه ساکن شد،ملتهب ترین سال طی سال های اخیر بود و دامنه اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری خردادماه به پاییز هم کشیده شده بود و سردی سکوت ناشی از سرکوب همه جانبه معترضان در کلاس و حیاط دانشگاه هم حاکم شده بود.

سال ۱۳۸۸  و تغییرات در زندگی 

او که از اندوه فوت پدرش غمگین بود با فراخوان های رهبران جنبش سبز راهی خیابان می شد تا غم و اعتراضش را فریاد کند اما در محیط خوابگاه و در بین ورودی های تازه کسی با او همراه نبود.

میان همه شلوغی های مجازی و حقیقی اعتراضات سال ۸۸ بود که با همسر اولش آشنا شد. او هم یکی از جوانان معترض در جنبش سبز بود و خیلی زود آشنایی اش با  این پسر جوان به ازدواج رسید.

او یک سال بیشتر در خوابگاه دانشجویی دوام نیاورد و بعد از اخراج از خوابگاه به ناچار با برادرش که ساکن تهران بود خانه دانشجویی کوچکی اجاره کرده بود، همخانه شد. پس از انتصاب «شریعتی» به عنوان رئیس دانشگاه علامه طباطبایی حجم سخت گیری و سرکوب دانشجویان چند برابر شد.

او را از خوابگاه اخراج کردند و در پاسخ به اعتراضش مسئول مربوطه گفته بود : حتی اگر دختر خودم هم بود اخراجش می کردم تا کنار خیابان بخوابد!

او در این ایام به همراه همسرش با برادرش همخانه شده بود و روزگارش می گذشت.

آغاز روزنامه نگاری با نسیم بیداری 

سال ۱۳۹۰ بود که از طرف دانشگاه برای کارآموزی به مجله «نسیم بیداری» رفت و دبیر تحریریه مجله کار تحلیل محتوای جناح های سیاسی با استفاده از آرشیوهای موجود را به عهده اش گذاشت. کاری که برای کارآموز تازه وارد، تقریبا سنگین بود. 

«روزنامه مغرب» نخستین روزنامه ای بود که او برای کار به آنجا رفت. «روزنامه مغرب» روزنامه نزدیک به طیف اصلاح طلبان معتدل بود که از آخرین روز مرداد ۱۳۹۱ منتشر و بعد از چاپ تنها ۷۹ شماره ابتدا در مورخ ۷ آذر ۱۳۹۱ توقیف شد. این روزنامه پس از رفع توقیف، دوره دوم خود را از تاریخ ۵ اسفند ۱۳۹۱ آغاز کرد که در این دوره نیز پس از چاپ پانزده شماره، لغو امتیاز شد. 

انواع و اقسام فشارها و تهدیدهای آشکار و پنهان، تعطیلی خودخواسته روزنامه در شهریورماه، هجوم ناگهانی ماموران دادستانی به داخل روزنامه و دستگیری مدیر مسئول آن، بازرسی دفتر روزنامه و کارکنان، روزهای پر از التهابی را برای خبرنگاران و نویسندگان آن ساخته بود. تشدید و تعدد همین اضطراب ها و دلهره های هر روزه بود که جرقه ناسازگاری و اختلاف را در زندگی زناشویی او روشن کرد و اصرارش بر ادامه کار در روزنامه باعث شعله ور شدن آتش شد. 

سرانجام روزنامه مغرب توقیف شد ولی او بلافاصله به دفتر «روزنامه شرق» رفت. دبیر سرویس اجتماعی روزنامه شرق، تقاضایش را برای همکاری پذیرفت و قرار شد تا به صورت حق التحریر برای سرویس اجتماعی، گزارش بنویسد. 

اسباب کشی غریبانه از روزنامه ای به روزنامه دیگر 

توقیف روزنامه مغرب همزمان شد با همان سالی که باید مقطع کارشناسی را تمام می کرد اما تصمیم به متارکه و آغاز فرآیند حقوقی جدایی از همسر موجب بهم ریختگی های زیادی در زندگی اش شد.او تقریبا همه دارایی و اندوخته هایش را گذاشت و تنها با یک ساک لباس و وسایل شخصی از خانه مشترک بیرون زد. همین بحران باعث شد تا وضعیت تحصیلی اش هم بهم بریزد و نتوانست در سال چهارم فارغ التحصیل شود . تصمیم به طلاق و تعجیل در انجام آن، خانواده اش را خشمگین و شاکی کرد.  به طوری که در پی قطع حمایت های مادی و معنوی آنان مجبور شد مابقی راه را به تنهایی طی کند. خانواده اش اصرار داشتند که پس از اتمام تحصیلات به برازجان بازگردد و در مقابل او هم اصرار داشت که در تهران بماند و به کار روزنامه نگاری اش ادامه دهد. 

چند ماهی را در مسافرخانه ها گذراند تا اینکه بالاخره توانست در یک شرکت ساختمانی به عنوان منشی استخدام شود و بنا شدکه شب ها را هم در همان دفتر بگذارند. همکاری اش با «روزنامه قانون» را هم در همین دوران شروع کرده بود. روزنامه قانون رسانه ای منتقد و متعلق به بخش خصوصی بود که از آبان ماه ۱۳۹۱  منتشر می شد.

سال ۱۳۹۳  اندک اندک اوضاع رو به بهبودی رفت و بالاخره با کمک دایی اش توانست مبلغی برای پول ودیعه جمع آوری و خانه ای کوچک اجاره کند . همکاری با «روزنامه کسب و کار» از همین سال شروع شد و همزمان با هفته نامه «صدا» که به سردبیری «محمد قوچانی» کارش را آغاز کرده بود،آشنا شد و برایش مطلب می نوشت.  مجله صدا از سال ۱۳۹۷   به عنوان ارگان «حزب اتحاد ملت ایران» که یکی از تشکل های مهم اصلاح طلبان است، منتشر شد و او که قبل از این تاریخ به این حزب پیوسته بود تا پایان کار با این رسانه همکاری کرد. 

بالاخره دانشگاه را تمام کرد و بعد از پایان درس توانسته بود نامش را در فهرست روزنامه نگاران روزنامه های اصلاح طلب تثبیت کند و دیگر می توانست به صورت تمام وقت به کار خبرنگاری و روزنامه نویسی مشغول شود. روزنامه های «فرصت امروز» و «فرهنگ آشتی» و «نامه مردم» و «سازندگی» هم در فهرست رسانه هایی هستند که  کم و بیش با آنها همکاری کرده است.

حدود دو سال به شکل ثابت در روزنامه «سپید» کار کرد. روزنامه سپید، رسانه ای بود که ابتدا به شکل هفته نامه و از سال 1393 به عنوان اولین روزنامه پزشکی کشور منتشر شد. 

بازداشت در سال ۱۳۹۸  و ۱۳۹۹

بیست و پنجم دی ماه ۱۳۹۸  «ویدا ربانی» برای نخستین بار بازداشت شد. بهانه این بازداشت چند ساعته، حضورش تجمع اعتراضی شهروندان برای سقوط «هواپیمای اوکراینی» بود. آن روز او بعد از خلاصی از «دفتر پیگیری وزارت اطلاعات» مستقیم به دفتر هفته نامه صدا رفت تا گزارشش را بنویسد و صفحات مجله خالی نماند.

یکشنبه دوم آذرماه سال ۱۳۹۹ برای بار دوم بازداشت شد. این بار او را به بند ۲۰۹  زندان اوین منتقل کردند. بخش مهمی از پرسش های بازجویان درباره همکاری اش با «سید مصطفی تاجزاده» در انتشار مطالب این شخصیت سیاسی در صفحات مجازی تاجزاده و عضویت در گروه اینترنتی همفکری او بود. او که دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته علوم سیاسی بود این بار اعتصاب غذا را هم در زندان تجربه کرد. بار نخست در واکنش به اتهام جاسوسی که از سوی بازجویانش تکرار می شد به مدت چهارده روز اعتصاب غذای تر کرد. بار دوم اما اعتصابش، اعتصاب  غذای خشک بود که پس از گذشت چهار روز در حالی وزن او به زیر ۴۵ کیلوگرم رسیده بود، در پنجمین روز از اعتصابش آزاد شد.

 همان روزها «آنتونی بلانگر» دبیرکل فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران در بیانیه‌ ای بازداشت «ویدا ربانی» و محرومیت او از دسترسی به وکیل را نمونه‌ای ازآزار و اذیت سیستماتیک کارکنان رسانه‌ها از سوی حکومت ایران توصیف کرد و خواستار آزادی فوری این روزنامه‌نگار شد.

اول دی ماه همان سال او با تامین قرار وثیقه ای به مبلغ یک میلیارد تومان آزاد شد و تجربه تحمل سلول انفرادی به مدت دو هفته کافی بود تا «ویدا ربانی» هم از دعوت «نرگس محمدی» و تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی استقبال کند و در خردادماه سال ۱۴۰۰  در یکی از دفاتر قضایی تهران حاضر شود و علیه آمران و عاملان آزار در سلول انفرادی اعلام شکایت کند.

بازداشت سوم در سال ۱۴۰۰ 

شهریورماه سال ۱۴۰۰  هم او در تجمع اعتراضی روبه‌روی سفارت پاکستان برای حمایت از مقاومت در «پنجشیر» شرکت کرد. این بار هم او به همراه «نرگس محمدی»، «احمدرضا حائری»  و «رسول بداقی» و … از جمله بازداشت‌شدگان این تجمع بود،که یک روز بعد آزاد شدند.

پاییز سال ۱۴۰۰  بود که با همسرش «حمیدرضا امیری» آشنا شد و سال بعد در مردادماه سال ۱۴۰۱  با او که یکی از جوانان عضو حزب اتحاد ملت ایران بود، ازدواج کرد.  

زمستان ۱۳۹۹  او پس از اتمام کار پایان نامه اش در مقطع کارشناسی ارشد و اندکی پیش از آغاز سیزدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری «کلاب هاوس»   clubhouse  به بازار آمد و از سوی کاربران فضای مجازی مورد استقبال گرفت. او هم مانند کاربران دیگر وارد این فضا شد و اوایل خرداد ماه همان سال بود که با همکاری «حسین رزاق» و «امید معماریان» دو تن از فعالان این فضای جدید، «کلاب میدان آزادی» را راه اندازی کرد. این اتاق مجازی که با اعلام قبلی برنامه های زنده جهت گفتگو با فعالان سیاسی را انجام می داد با تلاش های او و دوستانش موفق شد تا  زمینه نخستین حضور افرادی همچون «احمد زیدآبادی» و «علیرضا رجایی» و «عباس عبدی» و  … را در این سامانه فراهم کند. اقدامی که طبعا استقبال گسترده مخاطبان و جستجوگران در فضای مجازی فارسی را در پی داشت.

پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری او چندین بار از سوی سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات احضار شد و درباره این اتاق گفتگوی مجازی تحت مواخذه قرار گرفت. همین ایام و پس از بازداشت حسین رزاق او هم از سوی سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شد و طی این بازداشت یک روزه با تهدید به وی اعلام شد که بایستی این اتاق گفتگو را تعطیل کند.

 هفتم اسفندماه سال ۱۴۰۰  آخرین جلسه بازپرسی او در شعبه دوم دادسرای امنیت (دادسرای شهید مقدس) برگزار شد و حکم بدوی این محاکمه دو سال ابلاغ شد.

احکام زندان برای ویدا 

مرداد ماه سال ۱۴۰۱  شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران، این روزنامه‌نگار را در ارتباط با اعتراض به شلیک سپاه پاسداران به هواپیمای PS752 از بابت اتهام «توهین به مقدسات»، موضوع ماده ۵۱۳  قانون مجازات اسلامی، به پنج سال، به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور»، موضوع ماده ۶۱۰  از این قانون، به چهار سال، از بابت اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام»، براساس ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی، به هشت ماه و به اتهام «اخلال در نظم عمومی»، موضوع ماده ۶۱۸ از این قانون، به هشت ماه حبس محکوم کرد.همچنین این دادگاه دو سال از حکم قابل‌اجرا در این پرونده را تعلیق کرد.

همچنین  این دادگاه ویدا ربانی را تا پنج سال از فعالیت حرفه‌ای اعم از فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و فعالیت سیاسی محروم کرد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی و بر پایه تعلیق شدن دو سال از حکم زندان قابل‌اجرا در این پرونده، سه سال از حکم زندان صادر شده علیه ویدا ربانی قابل‌اجرا خواهد خواهد بود. گفتنی است این حکم با صدور بخشنامه «عفو و کاهش مجازات عمومی» در بهمن ۱۴۰۱، مشمول این بخشنامه قرار گرفت.

بازداشت این بار به همراه همسر 

روز اول مهرماه سال ۱۴۰۱  و در پی تداوم اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، ویدا ربانی بار دیگر بازداشت شد. دو هفته قبل از این بازداشت او به همراه همسر و جمعی از دوستان برای طبیعت گردی به مناطق طبیعی اطراف شهرستان «داراب» رفته بودند که هنگام تنگه نوردی دچار سانحه شد و پایش به شدت آسیب دید.  

این بار ماموران به منزل شان آمدند و او را به همراه همسرش بازداشت کردند. او که هنوز مصدوم  بود، در اتاق بازجویی نسبت به توهین یکی از بازجویان اعتراض کرد و در پی  بالا گرفتن مشاجره اش از سوی وی مضروب شد. بازجو با مشت به صورت «ویدا ربانی» ضربه زد و همین حرکت موجب شدکه فریادهای اعتراضی اش چند برابر شده و توجه و کنجکاوی بقیه بازداشت شدگان برانگیخته شود. 

آن روز سرانجام پس چند ساعت بازجویی او را به یکی از سلول های بند ۲۰۹ منتقل کردند.

او که از آغاز دستگیری از وضعیت همسرش بی خبر بود و هیچ گونه ملاقات یا تماس با خانواده اش نداشت، به شکل مستمر معترض بود و تقاضا داشت تا با همسرش ملاقات کند.

چند هفته بعد که برای نخستین بار اجازه تماس تلفنی با خانواده به وی داده شد، به مادرش خبردادکه از سوی ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. بلافاصله بعد از این خبر، تلفنش به صورت ناگهانی قطع شد و این بار از سوی رئیس بند ۲۰۹ مورد مواخذه قرار گرفت.

 سی روز که از بازداشت او سپری شد، در اعتراض به عدم تمدید دستور قضایی بازداشت یا تبدیل آن به قرار وثیقه و بی توجهی های مکرر به تقاضا هایش، به اعتصاب غذا دست زد.

آبان ماه سال ۱۴۰۱  و همزمان با دهمین روز اعتصاب غذا، او را از بند ۲۰۹  زندان اوین به «زندان قرچک» منتقل کردند. «زندان قرچک» یکی از زندان های اطراف شهر تهران و مخصوص نگهداری زندانیان زن با جرایم عمومی است که با نام «ندامتگاه زنان استان تهران» هم خوانده می شود. طی سالیان اخیر بارها زندانیان سیاسی به شکل تنبیهی به این زندان تبعید شده اند. 

ورود به زندان قرچک آغاز مرحله دیگری از دوران زندان در بند عمومی برای او بود. او را به بند هشت زندان قرچک فرستادند. این بار هم در پی اعتراضش به چند تن از نمایندگان مجلس از جمله «زهره الهیان» و«کاظم غریب آبادی» و… که برای بازدید به زندان قرچک آمده بودند، بهانه ای شد تا وی را به زندان اوین بازگرداند و در بند زنان ساکن شد.

آزادی همسر و ادامه حبس برای ویدا 

حمیدرضا امیری همسرش هم در روزهای پایانی آذر ماه همان سال بعد از سه ماه بازداشت با تامین وثیقه از زندان فشافویه آزاد شد. آقای امیری سرانجام به پنج سال زندان محکوم شد که در ادامه این حکم مشمول بخشنامه عفو شد. از این پس «ویدا ربانی» می توانست به شکل مستمر با همسرش ملاقات داشته باشد. 

انتشار خبری مبنی بر صدور حکم یازده سال حبس برای او که در دی ماه ۱۴۰۱  از سوی «علی مجتهدزاده» یکی دیگر از وکلای مدافع، واکنش مادرش را در پی داشت. مادر ویدا ربانی در نامه ای که تاریخ هشتم بهمن ماه همین سال منتشر شد خطاب به« محسنی اژه ای» رییس قوه قضاییه اعتراض کرد. خانم «مهاجری» در این نامه با تاکید بر اینکه فرزندش در تظاهرات حضور نداشته و به دلیل مصدومیت مچ پا حتی اگر می خواست نیز نمی توانست شرکت کند، نوشت: «من به عنوان یک مادر که دخترش در بند است کجا فریاد برآورم که تشبیه بوسه به نماز چرا و چگونه توهین به مقدسات است؟! با این برداشت،گنجینه شعر و ادبیات فارسی را چگونه ارزیابی باید کرد؟ آیا سراسر توهین به مقدسات هستند؟!»

گفتنی است که او در پرونده اش، به دلیل انتشار شعری از یک شاعر افغان که در آن نماز به بوسه تشبیه شده‌است به پنج سال حبس محکوم شده بود.

مادر وی در ادامه نامه معترضانه اش افزوده: از همان لحظه می دانستم دخترم گرفتار نگاه نادرست نهاد‌های امنیتی شده که احتمالا در راستای اقدامی پیش گیرانه او را بازداشت کرده است، اما هرگز گمان نمی کردم که دستگاه قضایی این برخورد امنیتی را به چنین برخورد سنگین و شگفت آور قضایی تبدیل کند.

او که در زندان قرچک به آنفولانزای سختی مبتلا شده بود از آذرماه سال ۱۴۰۱  دچار سردرد های شدید روزانه شد و به رغم مراجعه به بهداری زندان اوین و مصرف دارو بهبود نیافت. 

 تشدید سردردهای مزمن  و مراجعات مکرر همسرش به دادستانی جهت صدور مجوز برای اعزام به مراکز درمانی خارج از زندان در کنار ابراز نگرانی خانواده و وکلا نسبت به تهدید وضعیت سلامتی این روزنامه نگار زندانی باعث شد تا در آخرین روز اردیبهشت ماه سال 1402 او را برای انجام  MRI به بیمارستان طالقانی منتقل کنند.

شدت گرفتن بیماری در زندان 

بیست و نهم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ و یک روز قبل از اعزام به بیمارستان طالقانی «خبرگزاری میزان» که رسانه قوه قضاییه محسوب می شود در واکنش به اخبار منتشر شده مبنی بر عدم صدور مجوز اعزام به مراکز درمانی با اشاره به اینکه او سابقه استفاده از دارو‌های اعصاب و روان دارد، نوشت: برابر استعلامات انجام شده و پیگیری‌های خبرگزاری میزان، خانم ویدا ربانی سابقه استفاده از دارو‌های اعصاب و روان دارد. ربانی در داخل زندان توسط پزشک متخصص اعصاب و روان معاینه شده و برای وی انجام MRI تجویز شده است.

یک هفته بعد به همراه نتیجه «ام.آر.آی» برای آزمایشات تکمیلی و معاینه  دوباره به «بیمارستان شهدای تجریش» اعزام شد. سرانجام تشخیص پزشکان بعد از معاینات این بود که سردردهای او ناشی از فشار مایع مغزی است که احتمال آسیب جدی به بافت مغزی وجود دارد و ممکن است که موجب نابینایی و از دست رفتن تکلم و… شود. بعد از این تشخیص او به چند مرکز درمانی دیگر از جمله «بیمارستان تخصصی فارابی» برای معاینه چشم هم اعزام شد.

اقدام خبرگزاری میزان واکنش او را از داخل زندان به دنبال داشت.  او در نامه افشاگرانه ای که روز پنج‌شنبه چهارم خرداد سال ۱۴۰۲ منتشر شد، با بیان اینکه سابقه بیماری اعصاب و روان وی به اسفند ۱۳۹۸ بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع دانشگاه امیرکبیر و بازداشت وزارت اطلاعات باز می گردد؛ از زیر پا گذاشته شدن اصل «محرمانگی بین بیمار و پزشک» با انتشار خبر سابقه بیماری اش از سوی خبرگزاری میزان نوشت: در زندان قرچک با چرخ دستی که «کالسکه شادی» نامیده می‌شود، مسکن و دارو‌های آرام‌بخش مثل «نقل نبات» توزیع می‌شود. او در پایان این نامه تاکید کرد: من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده و داروهای اضطراب و افسردگی مصرف می کنم این شرم آور نیست آن دم و دستگاهی که برنامه‌ریزی شده تا این آسیب‌ها را به روان مخالفانش وارد کند باید شرم کند،که نمی‌کند!

حکم یازده ساله وی مشمول عفو شد و اتهامات  او از حوزه امنیتی خارج شد. به دنبال این رخداد او مانند  زندانیان جرایم عمومی می توانست از مرخصی های دوره ای که از سوی قاضی ناظر بر زندان صادر می شود، استفاده کند. 

مرخصی درمانی پس از وخامت حالش 

سرانجام در بیستمین روز خردادماه سال گذشته او به مرخصی درمانی اعزام شد. ادامه معالجات  و بستری شدن در بیمارستان سینا موجب شد تا دادستانی پرونده درمانی اش را به پزشکی قانونی ارسال کند. به رغم پاسخ استعلام و اقدام وکلای مدافع برای صدور رای عدم تحمل کیفر دادستانی تهران با تقاضایش موافقت نکرد و در نهایت پرونده او شامل تحمل سه سال حبس تعزیری شد.

او تنها می توانست به صورت دوره ای از مرخصی های قید شده در آیین نامه سازمان زندان ها استفاده کند. 

شهریور ماه سال گذشته او از جمله زندانیان زن بود که در نخستین سالگرد جان باختن «مهسا امینی» (ژینا) در هواخوری زندان اوین دست به تحصن زد. همچنین او به همراه سایر زنان زندانی در اوین نسبت به صدور حکم اعدام برای «توماج صالحی» خواننده جوان بازداشت شده اعتراض کرد. 

اواخر اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳  پرتو برهانی وکیل مدافع او اعلام کرد که درخواست آزادی مشروط وی رد شده است. بر اساس گزارش «فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران»، شعبه 36 دادگاه تجدیدنظر استان تهران به دلیل «لزوم حفظ نظم عمومی و به منظور اصلاح و تنبیه لازم اینگونه از مجرمین» با درخواست آزادی مشروط ویدا ربانی مخالفت کرد.

«ویدا ربانی» روزنامه نگار و فعال سیاسی اکنون در بند زنان زندان اوین محبوس است.

Back to top