غروب روز سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ وقتی ماموران برای دستگیری پدرش به خانه شان هجوم آوردند؛ او هیجده ساله بود.
آن روز ماموران پدرش را برای همیشه از خانه جدا کردند و چند ماه بعد خانه را از خانواده گرفتند. پدرش را به اوین بردند و پس از یک دوره بازجویی و شکنجه های سخت و سنگین وی را به زندان گوهردشت منتقل کردند.
پاییز آن سال از بهارش هم تلخ تر بود. این تلخی، روز دهم مهرماه سال ۱۳۶۲ به اوج رسید.
آن روز چهارشنبه بود که او به همراه خانواده اش برای ملاقات با پدر به اوین رفته بود. پدرش که حسابی لاغر و تکیده شده بود با اشاره دست خبر داد که گویا حکمش اعدام است. آن روز کسی گمان نمی کرد که این آخرین دیدار خواهد بود.
عصر همین روز وقتی ماموران پدرش را به صورت تحت الحفظ به منزل آوردند، او خانه نبود. ولی خیلی زود به گوشش رسیده بود یکی از همان مامورانی پدرش را به خانه آوردند لیستی از اسباب و لوازم خانه شان تهیه کرده است.
آذرماه کار لیست برداری از لوازم و وسایل منزل شان با دقتی غریب دوباره تکرار شد. این بار حتی تعداد گلدان ها و تعداد بشقاب های غذاخوری را نیز در لیست آمده بودند.
سرانجام روز پنجم دی ماه سال ۱۳۶۲ دادگاه انقلاب تهران حکم مصادره اموال را صادر کرد. آن روز هم که ماموران بلافاصله پس از صدور حکم به خانه شان آمدند، کیوان در خانه نبود. ماموران دادستانی برادر، مادر و مادربزرگش که با آنان زندگی می کرد را از منزل مسکونی شان بیرون کردند. به گفته ماموران دادستانی دستور مصادره املاک و اموال صادر شده بود و آنها باید در خانه را پلمپ کنند. اعضای خانواده ظرف مدت کوتاهی تنها اجازه داشتند به اندازه ظرفیت یک چمدان لباس و وسایل شخصی جمع کرده و با خود ببرند. آن روز چهارشنبه بود که کیوان رحیمیان و خانواده اش طعم تلخ آوارگی و بی خانه مان شدن را در خیابان محله پدری چشیدند. آنان به ناچار به منزل عمویش رفتند تا در آنجا اقامت کنند.
«کیوان رحیمیان» در سال ۱۳۴۴ در شهر تهران متولد شده است. او روانشناس و مترجم است. این شهروند بهایی اکنون در زندان اوین محبوس است.
او روز سه شنبه بیست و هفتم تیرماه سال ۱۴۰۲ به اتهام تبلیغ آیین بهایی از طریق کلاس های روانشناسی و اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شده است و پس از بازداشت به یکی از سلول های انفرادی زندان اوین منتقل شده و بعد از 45 روز نگهداری در انفرادی به یک سلول امنیتی پنج نفره منتقل شده است. مدت اقامت او در این سلول جمعی 22 روز طول کشید تا اینکه در پانزدهم آبان ماه او را به اندرزگاه شماره چهار این زندان منتقل کردند.
۲۵ بهمن ماه سال ۱۴۰۲ «قاضی صلواتی» رئیس شعبه پانزده دادگاه انقلاب تهران او را به 9 سال حبس و شش سال محرومیت از حقوق اجتماعی و جزای نقدی محکوم کرد. این حکم در شعبه سی و شش دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ریاست قاضی «عباسعلی حوزان» تایید و ابلاغ شد. در پی صدور حکم قطعی کیوان رحیمیان، بایستی از بابت اتهام «فعالیت آموزشی و یا تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام، پنج سال حبس و شش سال محرومیت از حقوق اجتماعی و پرداخت پنجاه میلیون تومان جریمه نقدی و در خصوص اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور» چهار سال حبس را تحمل کند. همچنین در پایان این حکم قید شده است با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی پنج سال حبس برای نامبرده قابل اجرا خواهد بود.
اما تجربه حبس و تجربه زندان اوین برای کیوان رحیمیان و خانواده اش، تکراری است. آنچه در ابتدا آمد بخشی از خاطرات او در سنین جوانی است.
نخستین بار در ابتدای دهه شصت بود که او برای ملاقات با پدرش «رحیم رحیمیان» راهی زندان اوین شد. اولین بار او از چشم فرزند یک زندانی و به عنوان ملاقات کننده آنجا را مشاهده کرد.
«رحیم رحیمیان» متولد شهر «اراک» بود. او که در سال ۱۳۱۴ به دنیا آمد، چهارمین فرزند یک خانواده بهایی بود. او در جوانی همراه برادرش به تهران مهاجرت کرد و در این شهر مشغول کار شد.
پدر کیوان رحیمیان بعد از چندین سال کار فنی در کارگاه های صنعتی و تولیدی تهران بالاخره موفق شد تا در شرق تهران کارگاه پلاستیک سازی راه اندازی کند.
او در سال ۱۳۴۳ با «آفاق خسروی زند» دختری از یک خانواده بهایی که خواهر ودامادشان (خواهر شوهر خواهرش) بود ازدواج کرد. یک سال بعد از این پیوند کیوان رحیمیان به دنیا آمد. او نخستین فرزند خانواده ای بود که دو سال بعد با تولد کامران رحیمیان چهار نفره شد.
سال ۱۳۵۴ رحیم رحیمیان پس از چندین سال کار تولیدی، به قصد مهاجرت به هندوستان کنار گذاشت. تاخیر بسیار در صدور ویزا و مخالفت فرزندانش مانع هجرت او و خانواده اش شد. وی پس از انصراف از مهاجرت در تهران به تجارت پرداخت. خانواده رحیمیان در محلات شرقی تهران که در آن زمان مناطق نوسازی بودند سکونت داشتند و «رحیم رحیمیان» هم در بین بهائیان این منطقه چهره ای خوشنام و معتمد بود. او به عنوان یکی از اعضای محفل شرق تهران انتخاب شد و در آن شورا سمت امین صندوق را داشت.
پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ او به برخی از هم کیشان بهایی که تحت تعقیب بودند، کمک می کرد تا مکانی امن پیدا کنند و سرانجام به دلیل عضویت در شورای محلی و همین گونه اقدامات بازداشت و در فروردین ماه سال ۱۳۶۳ اعدام شد.
زمان اعدامش به خانواده اطلاع داده نشد. تنها روزهای آخر اسفند ماه سال ۱۳۶۲ او با منزل تماس کوتاهی گرفت.
پس از پایان تعطیلات نوروزی و در پی انتشار خبر اعدام تعدادی از بهاییان زندانی، خانواده رحیم رحیمیان هم به پیگیری وضعیت او پرداختند. بالاخره پس مدتی جستجو و تلاش برای اطلاع از وضعیت وی، یکی از روزهایی که مادر کیوان رحیمیان به زندان اوین مراجعه کرده بود به او گفته شد چون همسرش به دین اسلام ایمان نیاورد، حکمش اجرا شده است. کیوان رحیمیان و خانواده اش بر اساس تاریخ دست نوشته ای که به عنوان وصیت نامه پدرش به آنها تحویل شده، گمان می کنند تاریخ اعدام رحیم رحیمیان روز چهاردهم فروردین ماه است.
جسد پدر کیوان را به خانواده تحویل ندادند و اعلام کردند که وی در مکانی نامعلوم در گورستان خاوران به خاک سپرده شده است.
دو دهه بعد دوباره پای کیوان رحیمیان به زندان اوین باز شد. این بار در سال ۱۳۸۳ کیوان رحیمیان با همسرش دستگیر شد. او پنج سال قبل او با «فرشته سبحانی» فرزند یک خانواده بهایی ساکن تهران ازدواج کرده بود. ثمره این ازدواج دختر دیگری بود که نامش را «ژینا» گذاشتند و تولدش به سال ۱۳۷۹ ثبت شد.
پس از چند روز تحمل سلول انفرادی در روز های پایانی اسفند ماه سال ۱۳۸۳ ابتدا همسر کیوان و سپس خود او هریک با تامین قرار وثیقه به مبلغ ده میلیون تومان آزاد شدند.
زمانی که پدر کیوان رحیمیان بازداشت شد، او دانش آموز بود و در رشته ریاضی و فیزیک دبیرستان خوارزمی تهران تحصیل می کرد. او به رغم همه رخدادهای تلخ آن دوران توانست در امتحانات نهایی پایان سال تحصیلی موفق شده و دیپلمش را بگیرد.
آوارگی ، مصادره همه اموال و مشکلات معیشتی خیلی زود او را به بازار کار کشاند. مدتی ویزیتوری کرد و مدتی هم به تدریس خصوصی برخی دروس از جمله زبان عربی و.. پرداخت. بعد از این دوره ها او در لابراتوار عکاسی مشغول شد و چندین سال در لابراتوار«فرجام فیلم» کار کرد.
اگرچه در طول دو دهه مذکور کیوان رحیمیان و خانواده اش کاری با زندان و زندان اوین نداشتند اما گرفتاری های دیگر همچنان ادامه داشت. زیرا از سال ۱۳۵۹ و پس از انقلاب فرهنگی ورود بهائیان به دانشگاه و مراکز آموزش عالی کشور ممنوع شده بود. سال ۱۳۶۶ برادر کوچکترش کامران رحیمیان نتوانست وارد دانشگاه شود. اتفاقی طی چند سال اخیر برای او و سایر فرزندان خانواده های بهایی هم افتاده بود.
به همین دلیل و طی همین سال جامعه بهائیان ایران به منظور فراهم آوردن امکان ادامه تحصیل برای بهائیان که از حق تحصیل در دانشگاههای ایران محروم شده بودند، موسسه آموزش عالی بهائیان را تأسیس کرد. این موسسه یک دانشگاه غیررسمی بود که به صورت زیرزمینی و مخفی امکان ادامه تحصیل را برای بهائیان محروم شده از حق تحصیل، فراهم می کرد. اگرچه مدارک موسسه آموزش عالی بهائیان ایران از نظر جمهوری اسلامی معتبر نبود ولی تا سال ۱۹۹۸ میلادی بیش از هشتاد دانشگاه و مرکز آموزش عالی در سراسر دنیا مدارک این موسسه را به رسمیت می شناختند و فارغ التحصیلان آن می توانستند در این دانشگاه ها ادامه تحصیل دهند.
برادر کوچکتر کیوان از ابتدای شکل گیری موسسه به آن پیوست. کامران که سال ۱۳۶۶ دیپلمش را در رشته ریاضی و فیزیک گرفته بود. ابتدا در رشته معارف در موسسه آموزش عالی بهائیان به تحصیل مشغول شد اما دوام نیاورد و انصراف داد.
کامران در سال ۱۳۶۹ دوباره تحصیل در همین موسسه را از سرگرفت. این بار او دانشجوی رشته روانشناسی بود و چنان با جدیت درس می خواند که پس از پایان دوره کارشناسی امکان ادامه تحصیلاتش مهیا شد.
کیوان رحیمیان از سال ۱۳۷۷ تحصیل در موسسه آموزش عالی بهائیان را آغاز کرد. او علیرغم ازدواج و تشکیل خانواده و تولد فرزند و مشکلات جاری موفق شد در سال ۱۳۸۳ در مقطع کارشناسی ِرشته روانشناسی فارغ التحصیل شود.
زمستان سال ۱۳۸۲ بود که کامران برادر کیوان به ایران بازگشت. کامران رحیمیان و فاران حسامی دو تن از دانشجویان موسسه آموزش عالی بهائیان بودند که دو سال قبل موفق شده بودند از دانشگاه آتاوای کانادا بورس تحصیلی بگیرند. کامران پس از اتمام دوره کارشناسی برای تحصیلات تکمیلی به آنجا رفت و پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد و طی دوران کارآموزی در کلینیک های تخصصی به ایران آمد.
او که در کانادا چند تخصص کمیاب از جمله «تئاتر درمانی» و «نریشن تراپی» و…را یاد گرفته بود. تصمیم گرفت فعالیت هایش را روی آموزش و ترویج روش «ارتباط بدون خشونت» که در ایران آن را به اسم «زبان زندگی» نامگذاری کرد، متمرکز کند.
ارتباط بدون خشونت (NVC) روشی تعاملی است که تبادل اطلاعات و حل صلح آمیز اختلافات را با تکیه بر نیازها و ارزش های انسانی تسهیل می کند.
کامران این روش را از پروفسور «مارشال روزنبرگ» روانشناس و نویسنده آمریکایی تبار آموخته بود و به گواهی استادش ، او نخستین فردی است که این روش ابداعی را با خود به ایران برد. «بیایید خودمان تغییری شویم که در دنیا جستجویش می کنیم» این جمله ای است که کامران رحیمیان روی جلد کتاب «ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی» نوشته است. او در سال ۱۳۸۴ این کتاب را که یکی از آثار مهم «مارشال روزنبرگ» به شمار می رود به فارسی ترجمه و به همت «نشر اختران» منتشر کرد.
همزمان با انتشار این کتاب، کیوان رحیمیان هم کتاب دیگری از مجموعه کتاب های الگوی ارتباط بدون خشونت ترجمه و منتشر کرد. نخستین کار کیوان رحیمیان در این زمینه ترجمه کتابی بود به اسم «جینی قورباغه خوبی باش». این کتاب توسط دکتر «ویلما کاستتی» تالیف شده است. وی نویسنده ای ایتالیایی است که حوزه ادبیات کودک و نوجوان قلم می زند. او دارای مدرک دکترا در روانشناسی است تا کنون به عنوان مربی معتبر در ارتباطات غیر خشونت آمیز، در پاریس، ژنو، آلمان و کانادا سخنرانی کرده است.
ماجرای کتاب این گونه است که «جینی» می خواهد هر آن چه مادرش دوست دارد انجام دهد اما او دقیقا نمی فهمد که منظور مادرش چیست؟ یا چگونه باید آن را انجام دهد؟ جادوی شنیدن با قلب به او کمک می کند تا صحبت های مادرش را بفهمد و این ارتباط را به یک بازی جدید لذت بخش تبدیل کند.
همچنین کیوان در ادامه کار ترجمه متون مربوط به الگوی زبان زندگی، مجموعه هشت جلدی سوفی و چارلی که از آثار«ویلما کاستتی» و «مونیکا رینالدینی» است، را هم ترجمه کرده است.
این هشت جلد که عناوین مانند «سوفی و طوفان» ، «سوفی و لباس قرمز» و «چارلی و ساعت» و «چارلی و خوراک اسفناج» و یا «سوفی و چارلی و قطار اسباب بازی» و …. به مرور توسط نشر اختران منتشر شدند. پشت جلد همه کتاب های این مجموعه آمده است :
میان نیازها و راهبردهای تحقق آنها تفاوتی ظریف ولی اساسی وجود دارد در مجموعه کتاب های «نیازها و راهبردها» کوشیده ایم تا این تفاوت را نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین که در دوران رشد کودکان شان از آنها حمایت می کنند توضیح دهیم.
کیوان رحیمیان که همزمان با بازگشت برادر، تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی تمام کرده بود حالا دیگر یکی از همراهان جدی برادرش در این راه شده بود. هر دو برادر با جدیت کار ترجمه و تدریس و برگزاری کارگاه های آموزشی الگوی ارتباط بدون خشونت زبان زندگی را دنبال می کردند. «فرشته» همسر کیوان و «فاران» دوست و همکار برادرش هم به همکاران اصلی آنان مبدل شدند.
اندکی بعد، همین جمع با پیشنهاد یکی از وکلا، موسسه ای غیر دولتی و غیرانتفاعی به نام «الگوی ارتباط بدون خشونت زبان زندگی» ثبت کردند. نام پنج نفر در فهرست اعضای هیات مدیره این موسسه قید شده بود. زیرا علاوه بر این چهار نفر مذکور نام «آفاق خسروی زند» مادر کیوان هم دیده می شد.
کامران برادر کیوان در سال ۱۳۸۴ با «فاران حسامی» که فرزند یکی از بهاییان ساکن شیراز بود، ازدواج کرد. فاران طی آن سال ها علاوه بر همشاگردی در دوران تحصیل، همکار و دوست نزدیک کامران محسوب می شد. چهار سال پس از وصلت این زوج، پسرشان «آرتین» به دنیا آمد.
کیوان رحیمیان در سال ۱۳۸۴ تحصیلات تکمیلی اش را در موسسه آموزش عالی بهائیان ادامه داد و در سال ۱۳۸۸ موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته روانشناسی تربیتی شد.
کیوان رحیمیان در طول تحصیلات تکمیلی و پس از آن بیشتر تربیت کودکان و نوجوانان تمرکز کرد. به همین دلیل او کتاب پرورش محبت آمیز کودکان که یکی دیگر از «مارشال روزنبرگ» است را انتخاب کرده و آن را با کمک همسرش ترجمه کردند. روزنبرگ این کتاب را با همکاری «اینبال کشتان» تالیف کرده است. روی طرح جلد این کتاب که باز هم توسط نشر اختران منتشر شد، زیرعنوان کتاب قید شده است «فرزند پروری به روش ارتباط بدون خشونت» همچنین نام فرشته سبحانی جلوتر از نام کیوان به عنوان مترجم آمده است.
فرشته که در تمام این سال های سخت همسر و همراه کیوان رحیمیان بود در کار ترجمه هم کوشا بود. او از سال ۱۳۸۷ به سرطان لوزالمعده مبتلا شد. پزشکان بلافاصله پس از تشخیص وی را جراحی کردند و حالش بهبود یافت تا اینکه دو سال بعد، سرطان دوباره اوج گرفت و شوربختانه روز ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۱ کیوان رحیمیان همسرش را از دست داد.
اگرچه کامران رحیمیان و همسرش در چند مرکز رسمی مشاوره و مراکز بهزیستی مشغول کار بودند اما هر دو نفر از نخستین روز بازگشت به تهران به عنوان مدرس در موسسه آموزش عالی بهائیان به صورت داوطلبانه تدریس می کردند. کیوان هم پس از پایان تحصیل به آنها ملحق شد.
تابستان سال ۱۳۹۰ که دستگیری اساتید موسسه آموزش عالی بهائیان در دستور کار قرار گرفت برای بار سوم سر و کار کیوان رحیمیان به زندان اوین افتاد. این بار اما نزدیکان بیشتری همراه او بودند.
بیست و دوم شهریورماه سال ۱۳۹۰ کیوان رحیمیان، برادرش و همسرش برادرش به همراه یکی دیگر از اساتید دانشگاه علمی بهاییان به صورت تلفنی به دادسرای شهید مقدس (جنب زندان اوین) احضار شدند. آنها پس حضور در شعبه پنج بازپرسی این دادسرا بازداشت شدند. پیش از این هر چهار نفر به صورت جداگانه احضار و بازجویی شده بودند.
کیوان رحیمیان عصر روز یکم مهرماه همان سال با تودیع قرار وثیقه آزاد شد. هفتاد روز بعد از او، «فاران حسامی» همسر برادرش هم به همین شکل به طور موقت آزاد شد اما هیچ خبری از آزادی کامران نشد.
سال ۱۳۹۱ شعبه بیست و هشت دادگاه انقلاب تهران به ریاست «قاضی مقیسه» کیوان رحیمیان را محاکمه کرد. دادگاه او را به دلیل تلاشهایش در موسسه علمی بهاییان به پنج سال زندان و پرداخت ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم کرد، حکمی که پس از اعتراض وی از سوی «قاضی موحد» در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر تهران تایید شد. چند ماه پیش تر «قاضی صلواتی» در شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب، برادر و زن برادر کیوان را به چهار سال حبس محکوم کرده بود.
آزادی او موقت بود زیرا که نهم مهرماه سال ۱۳۹۱ از سوی اجرای احکام احضار شد .
او باید بار دیگر به زندان می رفت در حالی که حدود شش ماه از مرگ همسرش گذشته بود.
به ناچار «ژینا» دختر ۱۲ ساله اش را به مادرش سپرد و از این دو نفر تقاضا کرد تا از «آرتین» فرزند خردسال برادرش که در آن زمان دو و نیم ساله بود، مراقبت کنند.
روز بیست و پنجم تیرماه همان سال ناگهان به فاران حسامی مادر آرتین که برای کارهای اداری همسر زندانی اش به دادسرای اوین رفته بود، خبر دادند که بایستی جهت اجرای حکم چهار ساله به زندان برود. ماموران دادسرای اوین او را نگهداشتند و تا پایان آن روز وی را به بند زنان زندان اوین منتقل کردند. کامران، پدر آرتین و برادر کیوان هم بلافاصله پس از برگزاری جلسه دادگاه، از بازداشتگاه امنیتی اوین به زندان رجایی شهر منتقل شده بود.
آفاق خسروی زند مادر کیوان رحیمیان که پس از اعدام همسرش در سال های نخست دهه شصت سرپرستی دو پسر نوجوانش را به دوش گرفته بود، سه دهه بعد سرپرست کودکانِ فرزندانش شد. خانواده رحیمیان کوچک شده بود و مادربزرگ کار نگهداری و مراقبت از نوه ها را به عهده داشت. او یک روز در هفته ژینا و آرتین را با خود به زندان رجایی شهر می آورد تا با پدران شان ملاقات کنند و یک روز دیگر آرتین را به زندان اوین می برد تا با مادرش ملاقات داشته باشد.
کیوان رحیمیان پس از حضور در اجرای احکام به قرنطینه زندان رجایی شهر و بعد از یک شب به سالن ۱۲ این زندان که برادرش در آن محبوس بود، منتقل شد تا دوره پنج ساله محکومیتش را سپری کند.
هم اتاقی با برادر کوچکتر در محیطی که هردو شنیده بودند سی و اندی سال قبل پدرشان حدود پنج ماه از آخرین سال زندگی اش را در همین مکان محبوس بوده، تجربه ای غریب و غمگینانه بود. هر دو برادر علیرغم مشکلاتی که بر اثر اجرای همزمان احکام زندان برای فرزندان و مادرشان پدید آورده در رنج بسیار بودند ولی کیوان رحیمیان در این دوران هم کار ترجمه و تالیف را رها نکرد. برادرش هم علاوه بر کار مطالعاتی، کارگاههای ارتباز بدون خشونت زبان زندگی را برای همبندی های علاقمند برگزار می کرد. طی همین سال ها بود که ماجرای زندگی و رنج های کیوان رحیمیان و خانواده اش رسانه ای شد و مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت.
دکتر محمد ملکی و محمد نوری زاد دو چهره از فعالان سیاسی مسلمان بودند که در این دوره با حضور در منزل خانواده رحیمیان از آنان دلجویی کردند. بیست و چهار تیرماه سال ۱۳۹۲ نوری زاد پس حضور در منزل خانواده رحیمیان در مقابل آرتین زانو زد و پاهایش را بوسید. او این دیدار را به صورت مکتوب گزارش کرده است. در بخشی از متن نوری زاد آمده است:
«پسرک چهار ساله بهایی را نشاندم بر یک صندلی، واز جانب همه گردن فرازان شیعه، از او پوزش خواستم و بر پاهای کوچکش بوسه زدم. چشم در چشم او دوختم وبا التماسی آمیخته به درد، از او خواستم که اگر می تواند به روی منِ شیعه آب دهان بیندازد و به صورتم سیلی بزند!»
برادر و همسر برادرش زودتر از کیوان رحیمیان آزاد شد و سرانجام روز جمعه سوم شهریور ماه سال ۱۳۹۶ پس از تحمل پنج سال از زندان رجایی شهر آزاد شد. آن روز که از در زندان بیرون آمد مادر؛ دختر؛ برادرش و خانواده برادر که متشکل از آرتین و فاران است به استقبالش ایستاده بودند. او با خوشحالی همگی شان را در بغل گرفت و در کنارشان ایستاد تا عکس یادگاری خانوادگی بگیرد. خانواده ای که پس سال ها فراق و رنج دوباره شش نفرشان کنار همدیگر جمع شدند.
پس از آزادی او در کنار دخترش ژینا و مادرش آفاق زندگی را ادامه داد.
قلب تغییرات اجتماعی چگونه جهان خود را دگرگون کنیم نام کتاب دیگری است که از مارشال روزنبرگ است که کیوان رحیمیان در ترجمه آن، برادرش را همراهی کرده است. مترجمان درباره این کتاب که توسط اختران منتشر شد، نوشته اند:
این کتابچه دربردارندهی دیدگاه مارشال روزنبرگ است در باب تغییر اجتماعی اثر بخش. این جا او به پرسشهایی بنیادی میپردازد: سرشت ما انسان ها چیست؟ زندگی خوب یعنی چه؟ چگونه زندگی را خوشایند کنیم؟ در نظر او آغازگر تغییر اجتماعی این است: «رهاسازی خودمان از هر آنچه ناهماهنگ است با خلق جهانی که در آرزویش هستیم». به منظور ایجاد کیفیتی از انرژی که ما را به حرکت برانگیزاند، ما کارمان را با توانایی برقراری ارتباط با دیگران آغاز میکنیم به نوعی که هم نیازهای آنان و هم نیاز های ما برآورده کند.
دو جلد کتاب «تربیت جنسی نوجوانان» که یک جلد آن برای دختران و جلد دوم برای پسران تالیف شده است کار مشترک کیوان با «مژگان کلهر»، «فاران حسامی» و «ژینوس اخترخاوری» است که توسط انتشارات دانژه منتشر شده است. این دو کتاب بخشی از پروژه بزرگی بودند که این گروه پژوهشی به سفارش سازمان بهزیستی در رابطه تربیت جنسی نوجوانان انجام دادند. متاسفانه کارفرما در میانه راه انصراف داد.
برای معرفی این کتاب ها در پشت جلد آنها یک متن کوتاه نوشته شده است که در بخشی از آن آمده است : در این کتاب به طرزی نظامند و همه جانبه تغییرات جسمی، ذهنی، اخلاقی، اجتماعی و جنسی پسران / دختران نوجوان توصیف و تحلیل شده و با توجه به زمینه های فرهنگی، اخلاقی و دینی شیوه های پیشگیری از انواع بدفهمی ها و رفتارهای نامتناسب که مانع رشد بهنجار است نیز ارائه می گردد.
اغلب کتاب هایی که توسط کیوان ترجمه شده بودند به چاپ های دوم و سوم رسیدند. او طی این دوران کار بازبینی نوبت های بعدی چاپ کتاب ها را نیز انجام داد.
سال ۱۴۰۰ ناشران کتاب های او و برادرش اعلام کردند که آنها ممنوع القلم شده اند و حتی اجازه چاپ مجدد کتاب هایی که در سال های گذشته از آنها منتشر شده است را هم ندارند.
یک سال بعد از آزادی کیوان رحیمیان دختر او در رشته مهندسی صنایع «دانشگاه آزاد قزوین» پذیرفته شد. ولی دانشگاه از ثبت نام او خودداری کرد. سال بعد «ژینا» دوباره در کنکور شرکت کرد در رشته مهندسی شیمی واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد قبول شد. او ثبت نام کرد و در طول دو سالی که در این دانشگاه درس می خواند، دو بار به حراست احضار شد و چندین بار هم پیغام های تهدید آمیز دریافت کرد تا اینکه در پایان سال دوم تصمیم گرفت با اخذ مدرک کاردانی به تحصیل در آن دانشگاه پایان دهد ولی متاسفانه موفق به دریافت مدرک نشد. سرانجام او در موسسه آموزش عالی بهائیان در رشته مدیریت تحصیلات تکمیلی را آغاز کرد.
کیوان رحیمیان طی یادداشتی که در اسفندماه سال ۱۴۰۲ به بهانه زادروز همسر مرحومش منتشر کرد نوشته است که دخترش در مهرماه ۱۴۰۱ ازدواج کرد و در ۲۷ تیرماه ۱۴۰۲ وقتی دوباره وی را به سمت زندان اوین می بردند آسودگی خیال بیشتری نسبت به نوبت های قبل داشته است.
این بار بازداشت کیوان و بی خبری های طولانی مدت خانواده از او بیش از گذشته ها مادر سالخورده اش را نگران و رنجور کرد و بیمارهایش تشدید شدند.
سی ام آبان ماه سال ۱۴۰۲ آفاق خسروی زند مادر کیوان و کامران رحیمیان در حالی که پسرش در زندان بود، درگذشت. فرزندان خانواده رحیمیان هم نتوانستند مادرشان، را در آرامگاه بهائیان تهران دفن کنند و ماموران امنیتی کوشیدند آنها به دفن مادر در محوطه گورهای دستهجمعی خاوران مجبور کنند. اما آنها تصمیم گرفتند پیکر مادر را برای تحقیقات پزشکی به دانشگاه تهران اهدا کنند و اعلام کردند که «برای حفظ استقلال جامعه بهایی، برای احترام به حریم روح خاوران که پدرمان هم بخشی از آن است، و میل آفاق به یادگیری و حمایت بیدریغش از ما در مسیر یادگیری تصمیم گرفتیم پیکر مادر عزیزمان را وقف یادگیری دانشجویان پزشکی کنیم»
روز شنبه چهارم آذرماه کیوان رحیمیان توانست با تودیع وثیقه به منظور شرکت در مراسم درگذشت مادرش از زندان اوین به مرخصی کوتاه مدت اعزام شود.
کمی بعد از اعلام خانواده دانشگاه به آنها خبر داد که به «جنازه احتیاج ندارد» و پیکر مادر کیوان بدون حضور خانواده در خاوران در یک قبر دو طبقه بدون نام به خاک سپرده شده است.
کیوان رحیمیان همچنان در زندان اوین ساکن است و در شرایطی روزهای زندان را سپری می کند که او را در بند متهمان و محکومان مالی مستقر کرده اند و حتی بخشنامه تقسیم زندانیان بر اساس تفکیک جرایم درباره اش اجرا نشده است!
ولی او در نامه ای که به تازگی در زندان نوشته رنج را عامل رشد و تکامل انسان خوانده و افزوده است:
«بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم. امیدوارم که نهایت ظلمت، سیاهی و تاریکی شب، سرآغاز روشنی، روز و طلوع خورشید باشد.»
Back to top