fbpx
X
January 24, 2025

افزایش تکان‌دهنده اعدام‌ها در ایران: سرکوب سیاسی، تهدید علیه دوتابعیتی‌ها و آمار نگران‌کننده سازمان ملل

ایران شاهد افزایش نگران‌کننده اعدام‌ها است؛ روندی که بیانگر الگوی گسترده‌تری از سرکوب سیاسی و نقض حقوق بشر محسوب می‌شود. گزارش‌های اخیر درباره پرونده‌های افراد سرشناسی همچون پخشان عزیزی، احمدرضا جلالی، بهروز احسانی و وریشه مرادی، در کنار آمار تکان‌دهنده سازمان ملل متحد، تصویری تاریک از دستگاه قضایی ایران و اتکای فزاینده آن به مجازات اعدام ارائه می‌دهد.

پخشان عزیزی، متولد ۵ شهریور ۱۳۶۳ (۲۷ اوت ۱۹۸۴) در مهاباد، فارغ‌التحصیل رشته مددکاری اجتماعی با گرایش آسیب‌شناسی اجتماعی از دانشگاه‌های تهران، تبریز و علامه طباطبایی است. او به مدت ۱۰ سال در کمپ‌های آوارگان در سوریه و عراق به زنان و کودکانی کمک می‌کرد که در پی جنگ با داعش آواره شده بودند. او برای بار نخست در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸)، پخشان در جریان تجمع اعتراضی دانشجویان کرد در دانشگاه تهران که در اعتراض به اعدام احسان فتاحیان و دیگر زندانیان سیاسی کردستان برگزار شده بود، بازداشت شد و پس از چهار ماه آزاد شد. او پس از سال‌ها فعالیت بشردوستانه در خارج از کشور، به دلیل دلایل پزشکی به ایران بازگشت و در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ (۴ اوت ۲۰۲۳) به همراه خانواده در تهران بازداشت شد. عزیزی اکنون با اتهام «بغی» مواجه است و مقامات ایران مدعی‌اند که او عضو پژاک بوده و برای «انجام عملیات» به کشور بازگشته است؛ هرچند خود او و خانواده‌اش تأکید دارند که صرفاً برای درمان پزشکی برگشته بود. گزارش‌های متعدد از نقض جدی دادرسی عادلانه در جریان محاکمه او حکایت دارند. منتقدان می‌گویند صدور حکم اعدام برای پخشان نمونه دیگری از بهره‌گیری حکومت از مجازات اعدام برای ساکت کردن مخالفان سیاسی، به‌ویژه در میان اقلیت‌های قومی است.

زن دیگری که اخیراً حکم اعدام دریافت کرده، وریشه مرادی است. حکومت ایران او را متهم کرده که عضو پژاک بوده، در اعتراضات ۱۴۰۱ شرکت داشته و برای ادامه «ماموریت» علیه نظام به کشور بازگشته و در «خانه‌های تیمی» مستقر شده است. اما نزدیکان او می‌گویند وریشه برای مبارزه علیه داعش به کوبانی رفته و در آنجا از اردوگاه‌های زنان و کودکانی که از دست داعش فرار کرده بودند دفاع می‌کرده است. طبق گفته نزدیکان مرادی، او در نبرد با داعش به‌شدت زخمی شد و برای درمان به سلیمانیه عراق رفت. پس از ماه‌ها بستری بودن، به عنوان مددکار اجتماعی مشغول خدمت به زنان و کودکان کرد آواره شد. خانواده و دوستانش تأکید می‌کنند که او هرگز علیه جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه نکرده، سلاحی در اختیار نداشته و در فعالیت‌های نظامی مشارکت نداشته است. وریشه مرادی در اواخر سال ۱۴۰۱ به ایران بازگشت و پس از گذشت حدود شش ماه، هنگام سفر به تهران در نزدیکی فرودگاه سنندج با خشونت بازداشت شد. او ماه‌ها در سلول انفرادی تحت شکنجه و فشار بود و طی این دوره اعتصاب غذا کرد. خانواده‌اش برای مدت‌ها هیچ اطلاعی از سرنوشت او نداشتند تا این که نه ماه پس از بازداشت، اجازه یک ملاقات به آنها داده شد. در نهایت، او در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۲ (۱۱ نوامبر ۲۰۲۳) به اعدام محکوم شد؛ درست پس از انتشار خبر حکم اعدام پخشان عزیزی در مردادماه گذشته. ناظران می‌گویند پرونده مرادی نیز نشانگر همان الگوی نقض گسترده دادرسی عادلانه، اخذ اعترافات اجباری و محرومیت از وکیل مؤثر است که در بسیاری از پرونده‌های سیاسی در ایران دیده می‌شود.
در حالی که منابع نزدیک به پخشان عزیزی و وریشه مرادی بر پیشینه گسترده فعالیت‌های بشردوستانه آنها تأکید می‌کنند و می‌گویند این دو هرگز در فعالیت‌های نظامی مشارکت نداشته‌اند. سازمان‌های حقوق بشری نیز همچنان خواستار مداخله جامعه بین‌المللی برای متوقف کردن روند رو به رشد صدور احکام اعدام با انگیزه‌های سیاسی در ایران هستند.

احمدرضا جلالی، پژوهشگر ایرانی-سوئدی نیز به اتهام «جاسوسی» و «همکاری با دولت‌های متخاصم» به اعدام محکوم شده است. او در حالی که در زندان اوین از وضعیت جسمانی نامناسبی رنج می‌برد، به طور علنی دولت سوئد را متهم به بی‌تحرکی کرده است؛ مسئله‌ای که نشان می‌دهد دوتابعیتی‌ها در ایران چقدر در معرض خطر هستند. پرونده جلالی یادآوری می‌کند که افراد دارای شهروندی دوگانه اغلب در چالش‌های ژئوپلیتیک به گروگان گرفته می‌شوند و در برابر نقض جدی حقوق بشر حاشیه امنی ندارند.

یکی دیگر از موارد تکان‌دهنده، پرونده زندانی ۶۹ ساله، بهروز احسانی است که به تازگی توسط دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شده است. وی با اتهاماتی نظیر «بغی»، «محاربه»، «افساد فی‌الارض» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» مواجه شده و گفته می‌شود عضویت در سازمان مجاهدین خلق نیز به او منتسب شده است. دیوان عالی کشور حکم اعدام را تأیید کرده و وکلای او در حال آماده‌سازی درخواست اعاده دادرسی هستند و تأکید دارند دادگاه او با نقض آیین دادرسی مواجه بوده است. احسانی در اعتراضات مرتبط با شعار «زن، زندگی، آزادی» شرکت داشت و در دسامبر ۲۰۲۲ (آذر ۱۴۰۱) در خانه خود بازداشت شد. نزدیکان او می‌گویند وی حدود یک ماه در انفرادی بوده و تحت فشار برای اعتراف قرار داشته است؛ اما هرگز اعتراف نکرده است. پرونده او نشان‌دهنده تاکتیک‌های تکراری برای کسب اعترافات اجباری و سرکوب هدفمند مخالفان سیاسی است. سوابق طولانی دستگیری‌های او —از جمله بازداشت در سال ۲۰۱۹ (۱۳۹۸) به دلیل شرکت در مراسم خاکسپاری در جریان اعتراضات— نمایانگر سرکوب مداوم مخالفان توسط حکومت ایران است.

این موارد تکان‌دهنده در حالی رخ می‌دهد که آمار اعدام‌ها در ایران به شکل قابل توجهی افزایش یافته است. بنا بر گزارش سازمان ملل متحد، دست‌کم ۹۰۱ اعدام طی سال ۲۰۲۴ در ایران صورت گرفته است که بالاترین رقم در ۹ سال اخیر محسوب می‌شود. سخنگوی سازمان ملل، ولکر ترک، خاطرنشان کرده که تنها در ماه دسامبر، حدود ۴۰ نفر در هفته اعدام شده‌اند که حداقل ۳۱ نفر از آنها زن بوده‌اند. این آمار ۶ درصد افزایش را نسبت به سال گذشته نشان می‌دهد؛ چرا که تعداد اعدام‌ها از ۸۵۳ مورد در سال ۲۰۲۳ به ۹۰۱ مورد در سال ۲۰۲۴ رسیده است. مسئولان و فعالان حقوق بشر تأکید دارند که مجازات اعدام علاوه بر نقض حق بنیادین زندگی، خطر اعدام افراد بی‌گناه را به همراه دارد. آنها هشدار می‌دهند که اعدام‌های با انگیزه سیاسی بخشی از الگویی وسیع‌تر برای سرکوب مخالفان و هدف قرار دادن اقلیت‌ها است—به طوری که بیش از نیمی از اعدام‌های سال گذشته مربوط به اقلیت‌های قومی یا مذهبی بوده و تعدادی از این افراد در زمان ارتکاب جرم، زیر سن قانونی بوده‌اند.

ترکیب پرونده‌های افرادی نظیر عزیزی، مرادی، جلالی و احسانی با این آمار تاریک، نشان‌دهنده یک معضل سیستماتیک در عرصه قضایی و سیاسی ایران است. افزایش اعدام‌ها به‌ویژه فعالان سیاسی، مدافعان حقوق بشر و گروه‌های اقلیت را هدف قرار می‌دهد و معمولاً بر اساس اتهاماتی مبهم انجام می‌شود که با فعالیت‌های مسالمت‌آمیز آنان مرتبط است. رشد چشمگیر اعدام زنان نیز بر نگرانی‌ها درباره سرکوب جنسیتی می‌افزاید. اعدام افرادی که در زمان ارتکاب جرم زیر سن قانونی بوده‌اند، مغایر با قوانین بین‌المللی است و واکنش‌های جهانی را برانگیخته است. شورای ملی ایرانیان آمریکا (NIAC) قاطعانه مخالف استفاده از مجازات اعدام در ایران است و احکام و اعدام‌های اخیر را که در این گزارش به آنها اشاره شده، محکوم می‌کند. NIAC قاطعانه مخالفت خود را با استفاده ابزاری از اعدام به‌عنوان ابزاری برای سرکوب اعلام کرده و از جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد فوراً به این روند پایان دهد. این سازمان همچنین خواستار آزادی تمام زندانیان عقیدتی است و از ایران می‌خواهد روندهای قضایی خود را با استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر همسو کرده و شفافیت، عدالت و احترام به حق بنیادین حیات را تضمین کند.

مرگ نابغه طنز ایران: غربت، دل‌شکستگی و حق بازگشت

مرگ غیرمنتظره و تراژیک نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز برجسته ایرانی، ابراهیم نبوی، نوری تلخ بر تاثیرات روانشناختی عمیق غربت اجباری انداخت. بر اساس گفته‌های خانواده او، نبوی چند روز پیش در آمریکا خودکشی کرد؛ در حالی که از دلتنگی وطن غرق شده بود. دختران او اظهار داشتند که در دهه‌ی گذشته، پدرشان از افسردگی و دلتنگی عمیق برای ایران رنج می‌برد و نتوانست با اقامت اجباری خود در دیار بیگانه آشتی یابد. آن‌ها به طور دردناکی بیان کردند که او بدون این که واقعا با غربت خود کنار بیاید، از دنیا رفت.

نبوی، که در سال ۱۹۵۸ در آستارا استان گیلان متولد شد، نه تنها طنزپرداز پرپویایی بود بلکه یکی از بزرگترین طنز پژوهان تاریخ ایران نیز به شمار می‌رفت. آثار طنزآمیز او، به ویژه در جریان «بهار مطبوعات» اواخر دهه ۷۰، او را به چهره‌ای برجسته در رسانه‌های ایرانی تبدیل کرد. پس از چندین بار بازداشت و محاکمه، او در اوایل دهه ۸۰  ایران را ترک کرد و در کشورهای بلژیک، کانادا و نهایتاً ایالات متحده ساکن شد، جایی که به فعالیت طنزپردازی خود ادامه داد و برای رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی فارسی، صدای آمریکا و دویچه‌وله نوشت. با وجود موفقیت‌هایش در خارج از کشور، نوشته‌های نبوی اغلب سرشار از آرزوی عمیق بازگشت به ایران بود؛ او می‌خواست در میان هم‌زبانانش زندگی کند و در شادی‌ها و غم‌های زندگی فرهنگی کشورش شریک شود.

داستان نبوی تنها یک تراژدی شخصی نیست بلکه به یک مسئله‌ی گسترده‌تر حقوق بشری اشاره دارد: حق افراد در انتخاب آزادانه محل زندگی و سفر بدون ترس از آزار و اذیت. قوانین بین‌المللی حقوق بشر، از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون‌های مختلف سازمان ملل متحد، حق آزادی حرکت و اقامت در مرزهای یک کشور و همچنین حق ترک و بازگشت به کشور را تصدیق می‌کنند. این حقوق برای کرامت انسانی ضروری هستند و به افراد این امکان را می‌دهند تا بدون محدودیت‌های غیرمنطقی به دنبال آرزوهای شخصی، فرهنگی و حرفه‌ای خود بروند.

بر اساس قانون ایران، اگرچه راه‌های قانونی برای بازگشت وجود دارد، در عمل ترس از دستگیری یا آزار و اذیت می‌تواند مانع مؤثری برای استفاده از حق بازگشت افراد شود. گفته می‌شود نبوی بارها تلاش کرده به ایران بازگردد اما به دلیل ترس از دستگیری در همان لحظه ورود، منصرف شده است. این وضعیت او را در یک حالت دائمی از ناامیدی فرو برد؛ در حالی که به شدت برای وطنش تنگ شده بود، اما زیر سایه‌ی احتمال زندانی شدن زندگی می‌کرد که به طور قابل توجهی به افسردگی و خودکشی او دامن زد.

دوستان و همکاران نزدیک، ابراهیم نبوی را به عنوان طنزپرداز و پژوهشگری برجسته یاد می‌کنند که در دوران‌های پر تلاطم، شادی و خنده را به جامعه ایرانی هدیه داد. عباس عبدی، یکی از نزدیکان او، به یاد داشت که نبوی همیشه آرزوی بازگشت به ایران را در سر داشت؛ نه تنها برای راحتی شخصی‌اش، بلکه برای انجام کارهای فرهنگی و فکری ماندگار مانند تحقیق در تاریخ طنز، انتشار رمان‌ها و داستان‌های کوتاه و زندگی در فضای فرهنگی پربار کشورش. عبدی از فشارها، ترس‌های سیاسی و غربت ناراحت بود که افراد با استعداد مانند نبوی را به اقامت دائمی در خارج از کشور وادار کرده بود و این را یک بی‌عدالتی بزرگ می‌دانست: کسانی که دیارشان را دوست دارند و مایل به مشارکت در زندگی فرهنگی آن هستند، عملاً از بازگشت بازداشته می‌شوند.

احمد زیدآبادی و دیگران نیز به این مطالب تأیید کردند و تأکید داشتند که زندگی نبوی در غیاب وطن، که نهایتاً با عدم توانایی بازگشت او قطع شد، نماد یک مسئله‌ی سیستمیک گسترده‌تر است. زیدآبادی نبوی را طنزپرداز درخشان توصیف کرد که ترک ایران و نهایتاً خودکشی‌اش زخم عمیقی در جامعه ایرانی به‌جا گذاشت، نمادی از شکست جامعه‌ای که نمی‌تواند صداهای ارزشمند خود را دوباره به خانه دعوت کند. ناتوانی چهره‌های خلاق و روشنفکر در بازگشت و مشارکت آزادانه نه تنها این افراد را از رسیدن به پتانسیل خود محروم می‌کند بلکه کشورشان را از غنای فرهنگی و فکری بی‌قیمتی محروم می‌سازد.

مرگ ابراهیم نبوی یادآور هزینه‌های انسانی اعمال محدودیت در حق انتخاب محل زندگی و آزادی حرکت است. این حادثه بر لزوم فوری سیاست‌هایی تأکید دارد که به افراد اجازه بازگشت به وطن بدون ترس از آزار و اذیت یا دستگیری را می‌دهد. تضمین اینکه مردم بتوانند آنجا زندگی کنند که می‌خواهند، ارتباطات خانوادگی خود را حفظ کنند و بدون ترس غیرضروری در زندگی فرهنگی و اجتماعی شرکت کنند، نه تنها مسئله‌ای در زمینه آزادی فردی بلکه یک حق بنیادین بشری است.

در حالی که بسیاری از مردم به فراق نبوی تأسف می‌خورند و به مسائل سیستمیک که مرگ او بر آن‌ها نورافکنی می‌کند تأمل می‌کنند، مهم است که اذعان کنیم اقلیتی—به ویژه برخی از سلطنت‌طلبان و چهره‌های سخت‌گیر داخل و خارج ایران—با مرگ او رضایت تحریف‌شده‌ای ابراز کردند. چنین واکنش‌هایی یادآور تلخ ابعاد قطبی جامعه و سیاست ایران است، جایی که فقدان یک چهره فرهنگی بزرگ می‌تواند با شوک از سوی برخی و با خوشحالی بدبینانه توسط دیگران همراه باشد. این امر نیاز به جامعه‌ای همدلانه‌تر و فراگیرتر را برجسته می‌کند که به جای سیاست‌های تفرقه‌آمیز، به میراث فکری و فرهنگی خود ارزش بدهد.

شورای ملی ایرانی-آمریکایی (نایاک) قویاً هرگونه سیاست یا عملی که این حقوق بشر اساسی را نقض کند محکوم می‌کند. نایاک از جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد حقوق تصدیق شده در قوانین بین‌المللی حقوق بشر را رعایت کند و موانعی را که مانع بازگشت ایمن افرادی همچون ابراهیم نبوی می‌شوند، برطرف کند. با انجام این اقدامات، ایران می‌تواند زخم‌های پراکنده دیاسپورای خود را التیام بخشد و به میراث فرهنگی و فکری خود فرصت شکوفایی دوباره در سرزمین خود را دهد.

Back to top